برسامبرسام، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

برسام،ميوه عشق مامان و بابا

اولين غلت زدن شيطون مامان

عسل مامان بازم ما رو سورپرايز كردي... در تاريخ 92/10/21 در حال شام خوردن بوديم و توي شيطون داشتي روي تشكت روي زمين بازي مي كردي كه يهو غلت زدي و روي شكمت خوابيدي.آخه يه چند وقتي بود كه تلاش ميكردي و بالاخره موفق شدي .بهت تبريك ميگم قهرمان كوچولو.آفرين ماماني...دوووووووست دارم.اينم عكساش مرحله به مرحله خوشت اومده همش غلت ميزني ...
23 دی 1392

يك اتفاق تلخ

ديشب يعني 92/10/10 حدود ساعت 10شب عزيزي از بين ما رفت كه با رفتنش همه خانواده رو غرق عزا و دلتنگي كرد.بي بي جان عزيز اي كاش بيشتر با ما ميموندي.اي كاش اينقدر غريبانه نميرفتي... وقتي مادر جونمو از دست دادم شما واسه من جاي اون خدا بيامرزو پر كرده بودي،اما حالا از بينمون رفتي و ما مونديم و جاي خاليت.خدا رحمتت كنه كه توي شب شهادت امام رضا از بينمون رفتي.خوش به سعادتت سيده دوست داشتني،بي بي جان مهربون. برسام عزيزم خوبه كه بدوني بي بي جان خدا بيامرز خيلي دوستت داشت و تو رو جوجه صدا ميزد.كاش تو رو بيشتر ميبرديم پيشش از همين جا درگذشت اين مادربزرگ مهربون رو به همسر عزيزم و همه خونواده همسرم مخصوصا مادر شوهر عزيزم تسليت ميگم. ...
11 دی 1392

100روزگي

100 روزگيت مبارك برسامم پسر عزيزم در تاريخ92/10/7 ،100روزه شدي و يه لباس جديد پوشيدي كه خيلي بهت مياد.شبيهه آلبالو شدي نفس مامان خيلي دوست دارم ...
11 دی 1392

اولين يلداي پسرم

يلدات مبارك عشق ماماني 92/09/30 اولين يلداي تو بود پسركم.اونشب رفتيم خونه مامانجون و باباجون و كلي بهمون خوش گذشت.البته تو تازگيا وقتي آدماي جديد ميبيني غريبي ميكني و اولش بداخلاق بودي چون مامان جون مهمون داشت اما همين كه مهمونا رفتن دوباره خنده به صورت نازت برگشت  عكساي قشنگي هم گرفتي عزيزم كه اينجا واست ميگذارم.عشق مني نفسم بغل مامان و بابا: با عمه سميه و عمو مجتبي: با عمو رسول و عمو مجتبي: ...
11 دی 1392

3ماهگي برسام

پسر نازم اين روزها خيلي شيطون شدي و حسابي خودتو توي دل همه جا كردي.البته كلا اخلاقت عوض شده و وقتي خونه خودمون نباشيم زياد خوشت نمياد و همش دوست داري بچسبي به مامان يا شير بخوري يا لالا كني اما همين كه ميايم خونه خودمون از اين رو به اونرو ميشي و از خوشحالي جيغ ميكشي اي بلا تو هم مثل مامانت عاشق خونه خودتي يه كار ديگه ام كه از 2 ماهگي بهش فوق العاده علاقه پيدا كردي اينه كه بذارمت توي تختت و عروسكهاي موزيكالت بالاي سرت بچرخن هروقت كوكش تموم ميشه همين كه ميام واست دوباره كوك كنم از ذوق جيغ ميكشي و دست و پا ميزني.فداي پسر باهوش و پر انرژيم بشم من الهي.اميدوارم وقتي بزرگ شدي ورزشكار بشي قند عسلم. ...
5 دی 1392

كوهنورد كوچك

برسامم،ديروز صبح بابايي ميخواست بره كوه و تو واسه نشون دادن اينكه ديگه بزرگ شدي و ميتوني همراهش بري ،شب قبلش كلاهشو گذاشتي سرت و قيافه گرفتي اما حيف كه نميشه بري عسل مامان چون هوا سرده و تو هنوز خييييلي كوچولويي انشا الله زود بزرگ ميشي و با بابات همه جا ميري ماماني. فداي اون زبونت بشم ماماني ...
5 دی 1392

معاينه 3ماهگي

عزيز دل مامان روز 27 آذر ماه با بابايي برديمت واسه معاينه 3ماهگيت پيش آقاي دكتر صديق نژاد آخه 28ام پنجشنبه بود و دكتر نبود.خدا رو شكر همه چي عالي بود و حتي به گفته آقاي دكتر از ايده آل هم بهتر بودي ماشاالله.توي مطب دكتر خيلي پسر خوبي بودي و آروم اينور و اونور بازرسي ميكردي وزنت 7كيلو و 450گرم و دور سرت 41سانت و قدت 61سانت شده عسلكم.اميدوارم هميشه سلامت باشي دردونه مامان ...
3 دی 1392